جــان شیـــرین رافــدا یت میــکـنــم همچوجان دردیــده جایت میکنم
همچو خون دررگ رگم جا کرده ای کــی بـه آسـا نی رهــایـت میکنم
روز محشــرگر بــرآرم سـر زخـــاک مـن دوبــاره جان فـدایـت میکنم
تا قیــامـت زنــده باشـی عشــق مـن تـا قــیـامــت مـن د عـایـت میکنم
گر شـوی رنجور عشـق و عاشــقی با دو بـوســه مـن دوایـت میکنم
دیـده ســازم فـرش راهـت ای صـنم هـسـت وبودم خاک پایـت میکنم
هــر زمـان روی تــو ام آیـد بـه یـاد در نـمــازهــم اقــتـدایـــت میکنم
دل ز« فکـرت » بـرده یی ای نازنین
کــی بــــه آســـا نـی رهـایــت میکنم
کابل 16/10/1374
نظرات شما عزیزان:
|